سه بعد وجودی انسان و سه جریان اساسی توجیه کنندهء همهء تاریخ و همهء انگیزش ها و بعثت های تاریخی:عرفان و عشق؛آزادی؛عدالت خواهی.
احساس عرفانی،زائیدهء یک دوره از زندگی بشر نیست،قبل از مالکیّت است و حتّی قبل از پیدایش جامعهء طبقاتی در بشر است و بنابراین نمی تواند معلول آنها باشد.این احساس در عمق و ذات وجودی انسانی خانه داشته و در طول تاریخ،شهادتها و فداکاری ها و ارزشها را خلق کرده است.از وقتی که این احساس را تضعیف کرده اند،فضیلت های زندگی انسانی همگی فروریخته است.
آزادی،فقط رها شدن از یک بند است؛امّا فلاح،دربردارندهء یک آزادی تکاملی وجودی است،صرفا برداشتن یک مانع نیست،بلکه یک نوع رشد است.
تمام تلاش فلسفهء تاریخ انسان در تشیّع،مبارزه با ظلم و تلاش برای تحقّق عدالت است.این نوع تلقّی از تاریخ،فقط یک تلقّی ذهنی نیست،بلکه عینی است.
هر مذهب و ایدئولوژی ای و هر اسلام و تشیّعی که مسئلهء عدالت خواهی برایش مطرح نباشد و برای آن جواب نداشته باشد و خودش را در این مسیر و در متن این انقلاب عدالتخواهانهء امروز و این جهت گیری ضدّ سرمایه داری نیندازد،محکوم به نفی و مرگ و شکست است و آینده ندارد.
انسان آگاه،هرگز به واسطهء تمرکزی که یک عصر بر روی یکی از ابعاد سه گانه(عرفان عدالت آزادی)نموده است،نباید خودش را قربانی آن بعد نماید.
احساس عرفانی که در طول تاریخ،شدیدترین و قوی ترین عامل حرکت و زایندگی و ارزش آفرینی بود،بعد از رشد سرمایه داری و بورژوازی،رو به ضعف رفت.هدف،فقط پیشرفت شد و نه تکامل.پیشرفت یعنی توسعه در قدرت؛در صورتی که تکامل یعنی توسعه در وجود و جوهر.
ادامه دارد...